آوینآوین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
جانانجانان، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

خنده كن بي پروا،خنده هايت زيباست

وبلاگ قبلي tinybaby.niniweblog.com

اولين غذا

پايان پنج ماهگي و در اولين روزهاي ماه ششم بالاخره غذاي كمكي شروع كرديم🤗 و در همين روزها بود كه سومين دندون آوين گلي هم افتاد🤗 و بدين ترتيب بساط جشن دوباره برپا شد🤣 ...
14 دی 1397

يلدا٩٧

اولين يلداي جان جانان مهمون داشتيم و حسابي خوش گذشت،تا جايي كه دوبار شب يلدا برگزار كرديمو روز هم برنامه داشتيم😅 ...
14 دی 1397

چهار ماهگي

اتفاقات مهمي توي اين ماه افتاد،جوجه كوچولو بعد از زدن واكسن ماما و بابا گفت♥️🤗 غلط زدنش خيلي سريع و حرفه اي شد☺️جوري كه شبها روي شكم ميخوابه😅 و مهم تر از همه دو روز مونده به پنج ماهگي اولين مرواريدش جوانه زد😍😍👶🏻 و البته چند روز بعد هم دومين😂 و بعد از اون يكمي دست خوردنش كمتر شده و به جاش نون ميخوره🤣🤣 ...
14 دی 1397

زندگي جديد

بالاخره ما به كيش برگشتيم(البته با مامان سوسن و خاله نجمه😏)و روزهاي پرهيجاني شروع كرديم😎 جان جانان واكسن دو ماهگيش زد و فندق هم بعد از ثبت نام آماده شروع پيش دبستاني شد... بعد از يك جشن در پيش دبستان و آشنايي بچه ها با هم به طور غير قابل باوري طلا خانم روز اول مدرسه(كه البته از ١٤مهر شروع شد)با خوشحالي از ما جدا شد و يه دوره جديد از زندگيش شروع كرد😍😊 كوچولوي خونه هم كه در تمام مراحل فندق همراهي ميكرد و از همون روز اول به همه معرفي شد😅         بعد از اون هم تولد بابايي بود كه غافلگيرش كرديم☺️   وبعد از اون براي يك سفر چند روزه به شيراز آماده شد...
14 دی 1397

پنجاه روز گذشت

اولين روز بعد از ترخيص از بيمارستان تولد آوين جون برگزار كرديم و روزهاي جديدي شروع شدن👨‍👩‍👧‍👧 پنجاه روز با همه سختي ها و شيريني ها گذشت و ما كم كم به بودن عضو جديد عادت كرديم و روز به روز عاشق تر شديم❤️👨‍👩‍👧‍👧 كوچولوي دوست داشتني ما به خاطر بالا بودن زردي  چند روزي زير مهتابي بود و همه ما مخصوصا خواهري حسابي ناراحت كرد😭 اما خدارو شكر همه چي به خير گذشت و نخوابيدن هاي فسقلي همه چيو از يادمون برد🤨 جان جانان ما توي اين مدت مهموني هاي زيادي رفت،چند تا جشن تولد شركت كرد،زيارت شاهچراغ رفت ،عروسي خاله حاني شركت كرد،پاساژ گردي هاي زيادي داشت و خلاصه يه پايه خوب براي دورهمي هاي مامان و خاله و خواهري ب...
24 شهريور 1397

جان جانان

بالاخره روزشمار ماماني و خواهري به پايان رسيد و سوم مرداد ماه مصادف با ميلاد امام رضا(ع)جان جانان ما تشريف فرما شدن دومين عروسك ما چهارشنبه ساعت ١٨:٣٧دقيقه چشم به جهان گشود و مثل پنج سال پيش همگي غرق در شادي كرد❤️❤️   عاشقتون هستم نفسهاي مامان👨‍👩‍👧‍👧❤️💋   ...
9 مرداد 1397

دندون

مدتي بود كه فندق دندون درد داشت و بعد از مراجعه به دندون پزشك خيالمون راحت شد كه مشكلي وجود نداره   اسفند٩٦ بعد از يك روز مريضي وقتي داشتم براي جوجه كوچولو نخ دندون ميكشيدم متوجه شدم كه بله... درد دندون به خاطر در اومدن اولين دندون دايمي بوده و كلي ذوق كرديم البته قضيه به همين جا ختم نشد و ١٠فروردين دوتا دندون پايين لق شدن و بعد اون ششم ارديبهشت اولين دندون موقع خوردن پرتقال افتاد و فندق به خيال اينكه هسته پرتقال هست اونو به من تحويل داد،اما بعد از اينكه فهميد چه اتفاقي افتاده كلي گريه كرد و دندون دوم هم بيست و چهارم ارديبهشت وسط كلاس ژيمناستيك افتاد و اينبار دختر شجاع ما خيلي منطقي برخورد كرد و خرد...
5 تير 1397

بهار 97

  ایام عید شیراز سپری شد و بعد از اون برای آخرین بار اجازه رفتن به کیش پیدا کردیم   اردیبهشت برای عروسی عمه فاطمه برگشتیم و دیگه موندگار شدیم   و بعد از اون خاله نجمه برای تعطیلات فسقلی برنامه ریزی کرد و با هم راهی کلاس ژیمناستیک   شدن   بعد از اون هم نامزدی خاله حانی رو گذروندیم و تو این روزهای گرم اولین ماه تابستون همراه طلا خانم   به انتظار به دنیا اومدن خواهری نشستیم   و دخترم خوشحال از اینکه بالاخره قراره نی نیش به دنیا بیاد و با اون به همه فخر میفروشه     ...
5 تير 1397