پاییز و زمستان96
پاییز دو تا اتفاق مهم داشتیم....
اول از همه اینکه آوین خانومی برای مدت یک ماه به مهدکودک رفتالبته کل یک ماه هرروز صبح
با گریه از من جدا میشد و ظهر هم با گریه به خونه برمیگشتهفته آخر هم که سلین و متین
دوقلوهای خاله سارا مهمونمون بودن و طلا اصلا دوست نداشت به مهد بره
اتفاق دوم هم این بود که فهمیدیم قراره یه عضو جدید به خونواده سه نفرمون اضافه بشه
که البته این قضیه رو تا چند ماه به فندق نگفتیم تا کمتر انتظار بکشه ولی یکی از دعاهای هرشب
آوین همچنان داشتن یک خواهر بود
کلاس جدیدی هم که فسقلی تجربه کرد کلاس اسکیت بود
زمستون هم در راه شیراز کیش و بالعکس طی شد و دوری از بابایی یکی از اتفاقاتی بود که دخمل مارو
یکم بداخلاق کرد و البته خاله نجمه با کلاسهای مهد اونو سرگرم میکرد
آخرین روزهای زمستون هم نامزدی عمه فاطمه رو داشتیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی